اولین بهار در کنار تو
عیدت مبارککککککککککککک پسرم
خدا را شکر که پیش ما هستی . چهارشنبه سوری سامیار و بابایی مشغول بازی شدند . من و تو هم چند دقیقه رفتیم بیرون . از روی آتش پریدیم و خوندیم زردی من از تو سرخی تو از من
بعد زود برگشتیم . چون سر و صدا زیاد بود . خونه تکونی تقریبا تموم شد . اما با بخیه ها که هنوزم اذیتم می کنه یک کمی سخت بود . روز سال تحویل هم سفره ی هفت سین چیدم و بعد از تحویل سال ، با هم اولین بهار تو را دیدیم . بعد هم از من و بابایی و سامیار عیدی گرفتی . انشاالله که صد بهار را ببینی . امسال نمی تونیم به سفر بریم چون شما زودتر از موعد مقرر به دنیا اومدی و خیلی کوچولو هستی . کلی هم از بقیه عیدی گرفتی . اما بدون که خودت بهترین عیدی خدا برای منی گل من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی