نوزده ماهگی
سلام گل من
نوزدهمین ماه زندگیت را هم پشت سر گذاشتی . دایره لغاتت خیلی وسیعتر شده . تقریبا همه چیز را تکرار می کنی . جملات کوتاه دوکلمه ای مثل می می بده . به به بده . چی شده . را هم بلدی اما خیلی استفاده نمی کنی . خیلی بازیگوش شدی . بیرون که میریم اول می خوای رانندگی کنی . فرمون رو می گیری و بابایی اصلا نباید به اون دست بزنه بعد برف پاک کن رو می زنی و آهنگ ها را عوض می کنی . بعد که کمی بازی کردی تشریف می آری بغل من یا رو صندلی خودت تا برویم . حالا قسمت بعد شروع می شه . پارک پارک پارک ..... سر (سرسره) تاب ، پارک پارک .... خلاصه این ماجرای بیرون رفتنمون شده .
با سامیار خیلی بازی و با هم شوخی می کنید . البته شوخی تو با اون گاز گرفتنشه . فقط با سامیار این طوری شوخی می کنی . دیروز دستت رو شستم . بابایی گفت برو دستمال بردار و دستت رو خشک کن . رفتی دستمال برداشتی اول صوتت را پاک کردی و بعد میز و صندلی رو!!!!!! بابایی گفت : حالا ببر بده مامان بندازه دور . اومدم ازت بگیرم . ندادی . زود رفتی در کابینت رو باز کردی و دستمال را توی سطل انداختی . قربون برم که دیگه می فهمی .
بالاخره یاد گرفتی پازل یک تکه هوش چین را درست کنی . کیوی و نارگیل را هنوز نخوردی به همین دلیل هر دفعه چندین و چند بار اسمشونو می پرسی . بقیه رو بلد شدی . نارنگی و پرتقال را خیلی با مزه می گی
پقققل ( پرتقال) ن گگی(نارنگی ) انور (انگور ) کیلار(خیار) ههونه(هندوانه) ایب (سیب) پولو(هلو) و...
این قدر خیار دوست داری که وقتی پازلش رو بهت می دم تا سر جایش بذاری اول اونو لیس می زنی .
خاله صنم از ترکیه برت یک کفش خوشگل آورده که چراغ داره . خیلی خوشت اومده . هر یک قدمی که برمی داری خم می شی تا چراغش رو ببینی . عاشق ماکارانی و پلو و ماهی و کباب و جوجه هستی . وقتی بهت برنج می دم می گی borgh برق ، یعنی مرغ بده .
خلاصه که حسابی سرگرممون کردی . امیدوارم همیشه سالم و خوشحال باشی عزیزم