جشن نام گذاری
سلام عشق مامان . یک هفته گذشته ،اما هنوز باورم نمی شه که می توانم دست های کوچکت را در دستم بگیرم . این چند روزه خونه شلوغه .عمه مهین و نیما و نگین و بابا بزرگ و عزیز مهمونمون هستند . هشتم اسفند هم جشن نام گذاری تو بود . اول نمی خواستم جشن بگیرم . چون متاسفانه هنوز حالم بهتر نشده و مسمومیت حاملگی و فشار بالا ، دست از سرم بر نداشته و سه بار راهی بیمارستانم کرده . بگذریم ..
بالاخره طاقت نیاوردم و یک جشن کوچولو و خودمونی گرفتیم . مامان فریماه و خاله صنم و عمه مهین و نگین ونیما و عمو فرید و نازنین جون وشایلین و نی نی نازنین جون و بابابزرگ و عزیز . مامی نتوانست بیاید چون باباجون مریض بود . خوش حالم که بابا بزرگ سلامت بود تا برایت اذان بخواند . نام تو را در گوشت علی رضا خواندند . به این امید که به یمن نام مبارک این دو بزرگوار همیشه سلامت و موفق باشی . نامت را هم مانیار گذاشتیم . به معنای یار جاودانه . پیشنهاد من و انتخاب بابایی بود .خلاصه یک شب به یاد ماندنی داشتیم و کلی هم کادو گرفتیم . از همه بهتر کادوی بابایی بود که با یک انگشتر خوشگل من را سورپرایز کرد . این هم از نام گذاریت عزیزززززززززکم