در بیمارستان
زیباترین هدیه خدا مانیار
مانیار کوچولوی من تو با 47 سانتیمتر قد و 2450 گرم وزن در هفته 35 بارداری به دنیا آمدی و ما را خوشبخت ترین پدر و مادر دنیا کردی . بعد از به دنیا آمدن تو را به ریکاوری آوردند تا شیر بخوری .بعد هم لباس تنت کردند و لای یک پتوی آبی پیچیدند . اولین نفری که تو را دید خاله صنم بود . در آسانسور با هم آشنا شدید . پشت در اتاق عمل بابایی ، خاله صنم ؛ سامیار ، مامان فریماه ، عمو فرید ، نازنین جون ، خاله فریده ، خاله سهیلا ، خاله هما و خاله مریم ،خاله بهاره و خاله ساناز منتطر شما بودند . بعد هم خاله الهام و امیر پارسا و خاله پیموده وخاله مهری و مژگان جون آمدند . عمه مهین و بابا بزرگ و عزیز هم مرتب تلفن می زدند . برایت یک کتاب درست کردم به اسم من زمینی شدم . قصه ی 24 ساعت اول زندگیت است .آن جا همه چی را دقیق تر نوشته ام . خلاصه تو را به اتاق پیش من آوردند . چقدر منتظر این لحظه بودم . تو در نگاه اول شبیه من هستی .شب اول را راحت و آرام خوابیدی .روز بعد خانم دکتر عارفی آمدند و من را مرخص کردند . من و تو به اتفاق بابایی و خاله صنم و خاله ساناز و عمو فرید و نازنین جون به سمت خونه رفتیم .