مانیارمانیار، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

ستاره های آسمان زندگی من ( مانیار )

خداحافظ مهمان کوچک دل مامان

1391/11/29 15:47
نویسنده : مامان پسرها
136 بازدید
اشتراک گذاری

مانیار کوچکم سلام

کم کم داریم به پایان راه می رسیم . وسایلت را با مامان فریماه و خاله صنم چیدیم . این هفته های آخر خیلی دیر می گذرد . دلم می خواست چشمم را می بستم و باز می کردم تو را در بغلم می دیدم . متاسفانه با مسمومیت حاملگی و فشار بالا و دیابت بارداری اوضاع خوبی ندارم . برایت نگرانم .دکتر آمپول بتامتازون داده تا ریه های کوچکت زودتر آماده شود . قول بده اگر زود به دنیا آمدی قوی باشی  . برای مامان ، برای همه کسانی که چشم انتظار و نگرانت هستند و برای کسانی که آرزو دارند فرشته ای را در آغوش بگیرند , برای بابایی و سامیار  دعا کن . دیروز درد داشتم و دکتر من را برای نوار قلب جنین به بلوک زایمان فرستاد . فیلمبردار از یکی از مامان ها که اماده رفتن به اتاق عمل بود پرسید چه آرزویی برای نینی کوچکت داری ؟  از دیروز من هم به این موضوع فکر کردم . ممکن است اون لحظه نتوانم کامل برایت بگویم پس الان می نویسم

عزیزم آرزو دارم خدا باشد پناهت                         به هر جا می روی ای گل بود هموار راهت

الهی که دلت از غصه ها خالی بماند                    برایت مرغ عشق هر لحظه لالایی بخواند

الهی بخت تو باشد بلند تا آسمان ها                   بماند نام نیکت بر لب خرد و کلان ها

سلامت باشی و صالح ، درخشان چون ستاره        همه گویند ستاره مرحم شب های تاره

 

شاید این آخرین باری باشه که در بارداری برایت می نویسم . نمی دانم از این که می توانم در آغوشت بگیرم خوشحالم یا از این که بعد از نه ماه که مهمان دل مامان بودی ، جدا می شویم غصه دارم . به هر حالا تو را در این دنیا به پناه امن پروردگار می سپارم . بی صبرانه منتظرت هست . عاشقانه دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)